سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خود را از اندیشه ای که مایه فزونی حکمتت گردد و عبرتی که مایه حفظ تو شود، تهی مدار . [امام علی علیه السلام]
صفحات انتظار در فراق گل نرگس - صفحات انتظار در فراق گل نرگس
برگ بیست و سوم از صفحات انتظار
  • نویسنده : عبدعاصی:: 85/8/21:: 10:30 صبح
  •  

    بسم رب المنتظر

    معمر بن راشد مى‏گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که فرمود: یک نفر یهودى خدمت رسول خدا (ص) رسید و به دقت او را نگریست.

    پیامبر اکرم(ص) فرمود: اى یهودى! چه حاجتى دارى؟  یهودى گفت: آیا تو برترى یا موسى بن عمران؛ آن پیامبرى که خدا با او تکلم ‏کرد و تورات را بر او نازل نمود و به وسیله عصایش ‏دریا را براى او شکافت و به وسیله ابر بر او سایه افکند؟

    پیامبر(ص) فرمود: خوش آیند نیست که بنده خود ستایى کند، ولکن (در جوابت) مى‏گویم که حضرت آدم (ع) وقتى خواست از خطاى خود توبه ‏کند، گفت: « اللهم انی اسئلک بحق محمد و آل محمد لما غفرت لی ‏» ؛ خدایا! به حق محمد و آل محمد از تو مى‏خواهم که مرا عفو نمایى.

    خداوند نیز توبه ‏اش را پذیرفت. حضرت نوح (ع) وقتى از غرق شدن در دریا ترسید گفت: « اللهم انی اسئلک بحق محمد و آل محمد لما انجیتنی من الغرق» ؛ ‏خدایا به حق محمد و آل محمد از تو در خواست‏ مى‏کنم. مرا از غرق شدن نجات بدهى. خداوند نیز او را نجات داد.

    حضرت ابراهیم(ع) در داخل آتش گفت:« اللهم انی اسئلک بحق محمد و آل محمد لما انجیتنی منها »؛ خدایا! به حق محمد و آل محمد از تو مى‏خواهم که مرا از آتش نجات دهى. خداوند نیز آتش را براى اوسرد و گوارا نمود.

     حضرت موسى(ع) وقتى عصایش را به زمین انداخت و در خود احساس ترس ‏نمود گفت: « اللهم انی اسئلک بحق محمد و آل محمد لما انجیتنی ‏» ؛ خدایا! به حق محمد و آل محمد از تو در خواست مى ‏نمایم که مرا ایمن گردانى. خداوند متعال به او فرمود:« قلنا لا تخف انک انت الاعلی ‏» ( طه /68) نترس. مسلماً تو برترى.

    اى یهودى ، اگر موسى(ع) امروز حضور داشت و مرا درک مى‏کرد و به ‏من و نبوت من ایمان نمى‏آورد ، ایمان و نبوتش هیچ نفعى به حال اونداشت.

    اى یهودى! از ذریه من شخصى ظهور خواهد کرد به نام مهدى (ع) که در ‏زمان خروجش ، عیسى بن مریم براى یارى او فرود مى‏آید و پشت‏ سر او نماز مى‏خواند.

    پی نوشت:بحار الانوار، ج‏16، ص‏366، به نقل از جامع الاخبار، ص 98 / سایت تبیان

     

    موعود منتظر سلام...

     

    اقاجونم.... دلم برای صفحات انتظارت خیلی تنگ شده بود... دلم برای خلوت کردن باهات تنگ شده بود. دلم برای همه حرفای تکراری لک زده بود. سیدی... میدونم همیشه کنارمونی... میدونم هر چقدر هم بد باشیم و با کارامون دل مبارکتو برنجونیم، بازم مهربونی. بازم حمایتمون میکنی... بازم باهامونی...

     

    اقاجون... چقدر قشنگ حضورت رو بهمون می فهمونی. گل نرگس.... قرار دل بی قرارم، هنوزم نمی خوای ارومم کنی؟ نمی خوای قرارم باشی؟ همین طوری روزا داره میگذره، هر طرف رو نگاه میکنی هنوزم دنیا، همون دنیاست با همون رنگ دنیاییش.  اقاجون خسته شدم از همه دنیا و دنیاییهاش. اون دلایی که اسفالت شده و تو برهوت انتظارشون هیچی جز خار و خاشاک پیدا نمیشه. خسته شدم از همه سراب هایی که سراسر زندگیمونو گرفته. اقاجون... یه دهه گذشت، هنوز صدای انا المهدی نشنیدیم. نکنه بازم...... نکنه بازم لیاقت نداشته باشیم. اگه این رمضونی نتونیم خودمونو برا اومدنت اماده کنیم، اون وقت.......... نه!!!!

     

    اقاجون... خودت دعا کن برا ظهور... نمیدونم چرا ما هر چی می خوایم خالصانه دعا کنیم، همش یه جورایی............

     

    مولا... میدونم که ما غایبیم و تو منتظر ما...... ولی ازت می خوایم عین همیشه بنده نوازی کنی.

    مولا... برامون دعا کن. دعا کن منتظرت بشیم. دعا کن برا ظهورت خالصانه دعا کنیم. دعا کن تو زندگیمون حسّت کنیم. دعا کن هیچ وقت به ذهنمون خطور نکنه که تنهامون گذاشتی. دعا کن درک کنیم که لحظه لحظه نفس کشیدنمون رو می بینی و...........

     

    قرار دل بی قرارم................ دیگه بیا.................

     

    السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه

     

    التماس دعا برای فرج مولا

     

    اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر

    اللهم اجعل من انصاره و اعوانه

    العجل یا العجل یا مولای یا صاحب العصر و الزمان ادرکنی


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    برگ بیست و نهم از صفحات انتظار
  • نویسنده : عبدعاصی:: 85/8/21:: 10:30 صبح
  • بسم رب المنتَظَر

    السلام علیک یا اباصالح المهدی

    مولای من! این روزها هوای بارانی دلم، عجب هوس پرواز کرده است.

    میخواهد تا آخرین اوج رهایی قطره قطره ببارد.

    میخواهد بر خاک نشیند و بوی خاکِ نَم خورده دیدگان منتظرانت را، بر تمامی ادمیان نوید دهد.

    آقای من... این روزها تاریخ زندگی مان بوی دنیا میدهد.

    نمیدانم از کدامین گناهانمان، اینچنین انتظارمان به درازا کشیده است.

    فصل های زندگی، رنگ باخته اند و جز در حسرت انتظارت نمیگذرند.

    بهار دلم... نمیدانستم چشم به راه آمدنت بودن اینچنین ملال آور است.

    نمیدانستم این همه مدعیان انتظارت، ابرهای غیبتت را دیوار وار امتداد میدهند.

    ای یگانه ترین منتَظَر... دیگر هوایی برای نفس کشیدن نمانده است.

     آرزوهایمان در بهاری ترین ادینه، رنگ خزان بر خود دیده است....

    مولای من... آیا میرسد روزی که منتظران مصلح، صالح باشند؟!

    آقای من... دلم برایت چه غریبانه تنگ شده است........

    التماس دعا

    امام باقر علیه السلام: هرگاه قیام کند به کعبه تکیه دهد و سیصد و سیزده مرد بر گردش حلقه زنند . نخستین سخنى که مى‏گوید این آیه است «بقیة اللَّه براى شما بهتر است اگر ایمان داشته باشید». آن گاه مى‏فرماید: من بقیة اللَّه هستم و حجّت و جانشین او بر شما. هیچ درود فرستنده‏اى به او درود نفرستد مگر چنین: درود بر تو اى باقیمانده خدا در زمین خدا.

    منبع: میزان الحکمه

    السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه

    اللهم عجل لولیک الفرج

     


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    برگ نوزدهم از صفحات انتظار و میلاد گل نرگس...
  • نویسنده : عبدعاصی:: 85/7/3:: 12:10 عصر
  • «به نام خدای مهدی (عج) و به نام خدای انتظار»

    سلام بر شکوفه انتظار، سلام بر گل نرجس و سلام بر منتظران مهدی (عج)، سلامی به صلابت صخره و به سرخی گل سرخ، سلامی به قامت بهار و دیدگان چشم به راه

    این بار همه از انتظار میگویند. به هر نوشته و دلنوشته ای پا میگذاری، رنگ انتظار در آن موج میزند. این روزها سبز، غالب ترین رنگ است. در این لحظات عاشقانه که همه امیدها خیره در آسمان بی کسی هاست، در این ثانیه های پر التهاب دوران ها، که عطر نرگس همه کوچه پس کوچه های انتظار را عطراگین کرده است. مردمان، چشم به خورشید پس ابر دوخته اند و عاجزانه ترین نیازها را به درگاه مهربان لم یزلی پرواز داده اند.

    چه زیباست ثانیه های دلدادگی... چه روحنواز است تب و تاب انتظار... چه دل انگیز است لحظه های با تو بودن...

    در پهن دشت افق آدینه ها، این بار گلی در دامان نرجس میروید. گلی از سلاله نبی، در بهار دیدگان فاطمی، در زلال معصومیت و سجود

    می آید آنکه زهرا او را از پس در می خواندش

    می آید آنکه انتقام همه مظلومیت ها رو میستاند

    می آید آنکه کربلا را در کربلا دیده است

    می آید آنکه مهربانترین آرزوی نرگس هاست

    می آید آن سبز قامت رعنا در بهار شعبان

    می آید ختم همه انتظارهای پر رمز و راز

    او می آید. همانگونه که بهار از پس خزان می آید

     خدایا از تو خواهم به ذات بزرگوارت و به نور جمال تابانت و فرمانروائى دیرینه ات. اى زنده! اى پاینده! از تو خواهم بدان نامت که روشن شد بدان آسمانها و زمینها.

    خدایا برسان بر ما مولاى ما. آن امام راهنماى ره یافته و قیام کننده به فرمان تو که درودهاى خدا بر او و پدران پاکش باد. برسان بر او از طرف من و پدر و مادرم درودهائى هموزن عرش خدا و شماره کلمات و سخنان او و آنچه را دانشش احصاء کرده و کتاب و دفترش بدان احاطه دارد.

    خدایا قرار ده مرا از یاران و کمک کارانش، و دفاع کنندگان از او و شتابندگان بسوى او، در برآوردن خواسته هایش و انجام دستورات و اوامرش، و مدافعین از آن حضرت، و پیشى گیرندگان بسوى خواسته اش و شهادت یافتگان پیش رویش.

     

    خدایا اگر حائل شد میان من و او آن مرگى که بر بندگانت حتمى و مقرر قرار داده اى آن را، پس بیرونم آر، از گورم، کفن به خود پیچیده، با شمیشر آخته و نیزه برهنه.

     

    خدایا بنمایان به من آن جمال ارجمند و آن پیشانى نورانى پسندیده را و سرمه وصال دیدارش را به یک نگاه به دیده ام بکش و شتاب کن در ظهورش و آسان گردان خروجش را و وسیع گردان راهش را و مرا به راه او درآور.

     

    خدایا آشکار کن براى ما نماینده ات را و فرزند دختر پیامبرت که همنام رسول تو است تا دست نیابد به هیچ باطلى جز آنکه از هم بدراند و پابرجا کند حق را و ثابت کند آن را. بارالها بگردان آن بزرگوار را پناهگاه ستمدیدگان بندگانت و یاور کسى که جز تو یاورى برایش یافت نشود.

     

    امین یا رب العاصین


     یکهزار و صد و هفتاد و دومین (1172) سالروز تولد گل نرگس بر همه رهروان بهار دلها تبریک و تهنیت و فرخنده باد.

    قرار دل بی قرارم... آیا این همه سال انتظار کافی نیست؟؟؟؟

    منتظران و محبان کوی دوست، آیا هنوز زمان منتظری فرا نرسیده است؟؟!!

    مولا جان مددی.......

    مهدی جان، گل نرگسم، بهار دلم، زیباترین ارزوم، عیدی مون رو منتظر بودن راستین خودت قرار بده تا قدمی برای ظهورت باشه....

        

    قرار دلها...... آیا میرسه روزی که جشن ظهورت رو تو صفحات انتظار برپا کنیم؟؟!!!

    اللهم عجل لولیک الفرج

    اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم

    العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان ادرکنی

    به امید ظهور

    التماس دعا


    باسمه تعالی شأنه العزیز

     

     

    آرام جان هر دلی، ای شاهد هر مجلسی                گر داری یاران بسی، ما نیز هم بد نیستیم

      

    از ولادتت می گویند. به راستی تو کدامین زمان مبارک متولد شدی که تمام انبیا در مکتب تو درس عشق و بندگی آموختند؛ در کدامین لحظه فرخنده پای در کره خاکی نهادی که پدیده های آفرینش اولین سلام خود را بر تو کرده اند و تمامی نرگسها حیات خویش را با رکوع در برابر تو آغازیدند؛ مگر نه اینکه تویی بهانه خلقت؛ مگر نه اینکه تویی سرآغاز هست ها و بودها؛ هان ای بهانه آفرینش، چه گویمت که تو آیی؛ چه خوانمت که از تو نگاهی ....

    کبوتر اندیشه ام را در آسمان خیال پرواز می دهم نا با بالهای خود کلک عشق و درد را به طیران در آورد. مولای من، با غیبتت چشمان بنفشه ها به تاریکی گراییده است و همه چیز انتظار بوی پیراهن یوسف را می کشند تا شاید دنیا آن را استشمام کند و حیات دوباره یابد. مولای من، شرح درد فراق در بیان نگنجد که من:

    « مطول قصه ای دارم که گر خواهم بیان کردن      به صد تومار و صد دفتر نشاید شرح آن گفتن»
    مولای من، باز جمعه ای دیگر در دوری تو آه دیرین بر می کشم. امروز آسمان ابری است و خورشید در پشت ابر؛ آسمان دلم هم ابری است. راستی روز جمعه و خورشید پشت ابر؛ آه که چه غربت و فراقی دیرین را در جان تداعی می کند.

     

      

    خدایا کی شود که خورشید جمعه هایم دیگر پشت ابر نباشد؟!

     

     دلنوشته یه منتظر برای صفحات انتظار 

     


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    برگ بیستم از صفحات انتظار
  • نویسنده : عبدعاصی:: 85/7/3:: 12:10 عصر
  • «بسم رب المنتظرین»

     

    غم مخور ایام هجران رو به پایان می‌رود     این خماری از سر ما میگساران می‌رود

    وعــده دیدار نزدیک است یاران مژده باد       روز وصلش می‌رسد ایام هجران می‌رود

     

      

     

    سبــــزه دامن نســـــــرین تو را بنــــده شــــــوم      ابتــــدای خط مشـــــکین تو را بنــــده شــــوم

    چیــــن بر ابـرو زدن و کین تو را بنـــــــده شوم     گــــــره بر ابروی پر چین تو را بنـــــــده شوم

    خوش کنی خاطر مسکین به نگاهی سهل است    سوی تو گوشه چشمی ز تو گاهی سهــل است

     

      

     

    مولای کائنات سلام. توان اینکه « مولای من» صدایت کنم را ندارم. پس هان ای مولای کائنات بر تو سلام. برتو ای پاکترین سلال? بشر سلام و سلام و سلام که سلام به حق شایست? چون تویی است. نام خدا جز بر حبیب خدا که را سزاست؟

     

    عبور جمعه‌ها از پس یکدیگر ردپایی از آه را بر جای میگذارد و خطی از انتظار را. سوگند خورده‌ام که دیگر برایت قلم نفرسایم تا آنگاه که مقلب القلوب قلب را به تپیدن برای تو وا دارد و از تپیدن برای هر که جز تو و و خواست تو نگاهش دارد. از این رو مرا اباست از اینکه قلم را به وصف وا دارم و چرخشش را بر روی صفحه دفتر و نه بر روی صفحه دلم نظاره‌گر باشم.

     

    مولای کائنات؛ انتظار یگانه مفهومی است که درزندگی یکایک ما بر جای مانده است؛ زندگیهای بی‌رنگ؛ زندگیهای بی‌بو؛ زندگیهای بی‌طعم .....

     

    برای زندگیمان به دنبال رنگ می‌گردیم غافل از آنکه هر آنچه غیر تو و خواست تو رنگ رنگ است و نه رنگ برای زندگی. به دنبال بو می‌گردیم غافل از آنکه اینها عطرهای قلابیی است که در خیمه شب بازی سرگرم‌ کننده‌مان به بوی آن سر مست شده‌ایم. به دنبال طعم می‌گردیم غافل از آنکه جام شوکران را به نام طعم شیرین زندگی جرعه‌نوش می‌کنیم و لبخند زنان می‌ستاییمش.

     

    و اگر گاهی که از تمامی این زرق و برقهای آتشین و ناپایدار به تنگ آمدیم قلمی می‌فرساییم و یا جشنی بر پا و مجلسی بر قرار؛ و دل خوش می‌داریم که یاور راستین توییم ای بهان? خلقت.

    نه اینها رنگ و طعم و بوی زندگی نیستند، چه ، اگر بودند باید آذرخشی از تو می‌داشتند. باید پایدار می‌بودند؛ باید آرام دل می‌بودند؛ باید بوی صفا و عشق می‌دادند نه دوری و نفرت.

     

    مولای کائنات؛ از کدامین درد بنهفته در سینه با تو باز گویم؟ درد تنها فراق یک شخص نیست. درد تنها فراق یار نیست. درد آن است که بدانی حضور و غیبت آن یار برای زندگی‌ات به سان زیستن در نور و ظلمت است؛ و ببینی که عاشقان مدعی به زیستن در ظلمت خو کرده‌اند و نور زندگیشان در زبانهاشان یخ بسته است.

     

    درد آن است که بدانی با بودن او همه چیز سپید سپید خواهد شد، زخمی بر دلی نخواهد نشست، حرمتی دریده نخواهد شد، ظلم واژ? نا‌آشنای عالم خواهد شد، همه در نور خواهند زیست، و زندگی رنگ و بو و طعم خواهد داشت؛ ولی همه خاموش سرها در گریبان فرو برده با چشمانی خسته و دلهایی خسته‌تر دست در کمر همت نزنند وبه تاریکنای خیال خویش پناه جویند و شوند آنچه نباید باشند:

     

    سالهــــــا دل طلب جام جم از ما می‌کرد              وانچه خود داشت ز بیـــــگانه تمــــنا میکرد

     

    سخن کوتاه که عهدت کردم قلم نفرسایم. و لیک این ختام زخم کهن? دل ریشم است که:

     

    گفته بودم چو بیایی غــم دل با تو بگویم              چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

     

       

    اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه شرحا شرحا

    نوشته یه منتظر


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    برگ بیست و یکم از صفحات انتظار
  • نویسنده : عبدعاصی:: 85/7/3:: 12:10 عصر
  • «بسم رب المهدی»

    موعود من! ثانیه هایم همچنان با شتاب از پس هم میگذرند. گویی از چیزی هراسناک میگریزند. نمیدانم از چه؟! شاید از من! شاید از آدینه های بی نشانه! شاید از شوق دیدار صبح هنگام! یا شاید هم فرار از عادت ها و منیت ها.... نمیدانم! هر چه هست بوی فرار میدهد و دوری و غربت....

    مولای من! خود را منتظرت می خوانم و در آدینه های بارانی برای آمدنت دخیل میبندم. مهدی جان! هنوز اذین کوچه پس کوچه های بی نشان مان? طعمه گاه نگاه های لغزان عاشقانت است... هنوز هم رنگ قلم های دلنوشته? سبزترین سبزهاست. هنوز هم منتظرانت امیدوارند و با حسرت تمام چشم بر نیمه شعبانی دیگر دوخته اند و این گذر فرصت ها همان حقیقت تلخ سالیان دراز غیبت است. و ما همچنان به شمارش آن دلخوش کرده ایم.

     موعودا... نمیدانم در کدامین سوی این دنیای رنگارنگ به دنبالت باشم. نمیدانم در پس کدامین آه تمنای آمدنت را داشته باشم... ای امید دردمندان! در کنار کدامین بارگاه ملکوتی نوای ندبه سر داده ای؟

    ای قرار هستی ام! نمیدانم چگونه از میان این همه رنگ و نیرنگ بگریزم...  نمیدانم به کدامین سو? دیده های ابریم را بَست زنم...  تا شکوفه های دیدارت، آغازگر زندگانیم باشند!

    مهدی جان! افکار کوتاهم دیگر راه به جایی ندارند. همه دنیا و دنیائییانش هم داستان شده اند تا بر عادت ها دامن زنند و ظهورت را با خون سرخ استقبال کنند و اینک...

    این منم و این ماه خودسازیی دیگر. من همان منتظر عاصیم و او همان یگانه مهربان. همو که با تمام نا فرمانیم باز هم مرا به مهمانی خویش فرا می خواند

    و تو همان موعود منتظر

    گویی همین دیروز بود که با خودم عهد بسته بودم تا برای آمدنت کاری کنم. گویی همین دیروز بود که سعی کردم زبانم را روزه کنم و چشمم را از هر انچه او نهی کرده است فرودارم تا قدمی از برای ظهورت باشد. اما.... اما روزها بازهم گذشتند و  من قدم از قدم بر نداشتم. اینک می خواهم یاریم کنی. می خواهم قدم هایم را بر عهدت استوار کنی تا دیگر عهدت نشکنم. مولای من یاریم کن.....

    یاریم کن که دیگر تاب دوریت ندارم...

    التماس دعا

    اللهم عجل لولیک الفرج

    امام صادق ( ع ) فرمودند :

    من صام ثلاثة ایام من اخر شعبان و وصلها بشهر رمضان کتب الله له صوم شهرین متتابعین

    هر کس سه روز آخر ماه شعبان را روزه بگیرد و به روزه ماه رمضان وصل کند خداوند ثواب روزه دو ماه پى در پى را برایش محسوب مى‏کند.

    وسائل الشیعه ج 7 ، ص 375 ، ح 22

     

    یک خواهش از برادران و خواهران وبلاگ نویسم:

     

     همون طوری که میدونید? همه محتویات صفحات انتظار اعم از دلنوشته ها، اشعار، طرحها و عکسها و ... وقف حضرت صاحب (عج) میباشد و لذا هر گونه کپی برداری و ... حتی بدون ذکر منبع مجاز میباشید ولی از همه منتظران گرامی تقاضا میشود در امانت داری کوشا باشند و از هر گونه تغییر در متن نوشته ها و عکس ها خودداری کنند.     با تشکر عبد عاصی


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    برگ اول
  • نویسنده : عبدعاصی:: 84/9/24:: 12:40 صبح
  • در ادینه های دلتنگی...
    در شرقی ترین نقطه دور...
    در فراسوی سالها و هزار رنگها...
    در کویر دلتنگی هایم...
    در انتها ترین بی پایان امید...
    چشم به راه امدنت به انتظار نشسته ایم...

    راهی که روزی, ظهور تو را اواز خواهد داد...
    راهی که اغاز زندگی بی پایان است...
    راهی که مژدگانی سبزترین بهار است...
    راهی که تلاطم نور و امید است...

    محبوبا...
    بر سر راهی به انتظار نشسته ایم,
    که می دانیم, روزی با تن پوش سبز امامت,
    گستره شب را به ندایی خواهی زدود...
    به روزی که غزل ظهورت را در ان خواهی سرود...
    نمی دانم چه روز و چه وقت, سالهای زمستانی مان را بهاری خواهی کرد
    نمی دانم در کدامین ادینه, غروب شب انتظار از پس سالیانی دراز خواهد رسید

    اما می دانم...
    می دانم که چیزی به پایان شب نمانده است...
    می دانم که روزی, در همین نزدیکی, پرده از روی خورشید کنار می رود...
    می دانم که روزی, جایی, یوسفان عالم را به جمال دلربایت, نورافشان می کنی...
    میدانم...
    می دانم که خواهی امد...


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ---------------------------------------------------
     RSS 
    خانه
    ایمیل
    شناسنامه
    مدیریت وبلاگ
    کل بازدید : 15217
    بازدید امروز : 8
    بازدید دیروز : 1
    ... فهرست موضوعی یادداشت ها...
    صفحات انتظار در فراق گل نرگس[6] .
    ............. بایگانی.............
    001
    002
    تابستان 1387
    پاییز 1385

    ........... درباره خودم ..........
    صفحات انتظار در فراق گل نرگس - صفحات انتظار در فراق گل نرگس
    عبدعاصی
    عبد عاصی که از خودش چیزی نداره بگه !!! هنـــــــــوزم انتــــظار و انتـــــظار است*** هنوزم دل به سینه بی قــــــرار است*** هنوزم خواب می بینم به شبـــــــــها*** همان مردی که بر اسبی سوار است*** همان مـــــــردی که اید جمـــعه روزی*** و این پایــــان خوب انتــــــــــظار است***

    .......... لوگوی خودم ........
    صفحات انتظار در فراق گل نرگس - صفحات انتظار در فراق گل نرگس ......... لینک دوستان ...........
    بوی خوش ظهور

    ............آوای آشنا............

    ............. اشتراک.............
     
    ............ طراح قالب...........